دوست جانم امروز عصر یک مهمانی کاملا دخترانه ترتیب داده بود. وقتی به آقای "ه جیمی" گفتم اولش خیلی کول رفتار کرد و گفت خودش می رساندم اما بعد وقتی که ولو شده بود روی کاناپه ی اتاقم تا من حاضر بشم شروع کرد خیلی نرم غرغرکردن که می خوای بعدازظهر روز تعطیل منو تنها بذاری بری خوشگذرونی و این حرفا. در حالیکه داشتم حرفهایش را می شنیدم از توی آینه نگاهش کردم. یک جوری نگاهش کردم که خودش شروع کرد: باید خیلی روشن تر از اینها فکر کنی! نباید مانع روابط اجتماعی همسرت بشوی و به جرم نیمه متاهل بودن از دوستانش جدایش کنی! بله ...بله...
خیلی خوب است آدم بی آنکه انرژی صرف کند حرفش را بفهماند!
چه آقای خوبی
اولم
چه خانوم خوبی!
خوچ اومدی!!
لینکت کردم که بیشتر بیاما باشه ؟
بله حتما چرا که نه
زندگی خیلی ساده تر ازین حرف هاست
اما ساده ها پیچیده اند
سلام
پیچیده ها را هم اگر ساده نگاه کنی ساده می شوند!
سلام