002

دوست جانم امروز عصر یک مهمانی کاملا دخترانه ترتیب داده بود. وقتی به آقای "ه جیمی" گفتم اولش خیلی کول رفتار کرد و گفت خودش می رساندم اما بعد وقتی که ولو شده بود روی کاناپه ی اتاقم تا من حاضر بشم شروع کرد خیلی نرم غرغرکردن که می خوای بعدازظهر روز تعطیل منو تنها بذاری بری خوشگذرونی و این حرفا. در حالیکه داشتم حرفهایش را می شنیدم از توی آینه نگاهش کردم. یک جوری نگاهش کردم که خودش شروع کرد: باید خیلی روشن تر از اینها فکر کنی! نباید مانع روابط اجتماعی همسرت بشوی و به جرم نیمه متاهل بودن از دوستانش جدایش کنی! بله ...بله...

خیلی خوب است آدم بی آنکه انرژی صرف کند حرفش را بفهماند!

نظرات 3 + ارسال نظر
[ بدون نام ] 27 - آبان‌ماه - 1389 ساعت 01:52 http://nimvajabi.blogsky.com

چه آقای خوبی
اولم

چه خانوم خوبی!
خوچ اومدی!!

[ بدون نام ] 27 - آبان‌ماه - 1389 ساعت 02:07 http://nimvajabi.blogsky.com

لینکت کردم که بیشتر بیاما باشه ؟‌

بله حتما چرا که نه

هیس 27 - آبان‌ماه - 1389 ساعت 18:55 http://l-liss.blogsky.com

زندگی خیلی ساده تر ازین حرف هاست
اما ساده ها پیچیده اند

سلام

پیچیده ها را هم اگر ساده نگاه کنی ساده می شوند!
سلام

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد