همراه با "ه جیمی" فرندز نگاه می کنیم و فیلم به جایی می رسد که جوئی از خانه ی چندلر می رود. قلبا از این موضوع ناراحتم و خیلی نرم اشکم در می آید. این دفعه ی اولی است که موقع فیلم دیدن جلوی "ه جیمی" اشکم در می آید. فکر می کنم شاید مثل بقیه مسخره ام خواهد کرد اما اینطور نیست چون او تنها کسی است که می داند من با هر نوع خداحافظی و کلا "رفتن" چقدر غمگین می شوم. دستش را می گذارد روی شانه ام و می گوید :" خیلی زود برمی گرده...ناراحت نباش"
همیشه اینکه موقع تلویزیون دیدن گریه ام در بیاید ناراحتم می کرد چون همه آدم را مسخره می کنند اما از این به بعد خیالم راحت است که مسخره نمی شوم پس هرجا ناراحت شدم حسابی گریه می کنم و احتمالا "ه جیمی" فقط جعبه ی دستمال کاغذی را جلو می آورد!!
آفرین به ه جیمی
قدرشو بدون که اینقد هواتو داره
نوشته هات قشنگن، خوشبخت باشیدو شاد
شما نیز همچنین!
سلام
- به مهمانی کوچ نشین آمده بودی و خوشحالم کردی
- منم دارم فرندز رو می بینم در واقع فرندز درمانی می کنم و به شوخی های تلخ زندگی که گاه همراه با اشک است می خندم
سلام
خیلی از فرندز خوشم میومد. کلشو عرض 20 روز دیدم!!
کلشو تو ۲۰ روز!!!!!!!!!!!!!!!!!!
ما احتمالا تا دو سال دیگه تمومش کنیم!